روي يكي از سراميك هاي كف آشپزخانه ي ما،‌يك حفره ي نا منظم به ابعاد تقريبا يك سانت از هر جهت به چشم مي خورد. يادم مي آيد آن روزها،‌پس از مدت ها چند شيشه شير توي خانه مان پيدا شده بود كه باعث تعجب من شده بود.( از آنها كه قبل از اختراع اين پلاستيك هاي يارانه اي شير، سوبسيد داشتند و دو برابر شيرهاي آلان بهشان آب مي بستند و رويشان يك عكس كله ي گاو آبي يا قرمز خيلي ميني مال بود.) چون خيلي وقت بود كه در مملكت عزيز ما، دوران اين شيرهاي نوستالژيك كه آلان فقط در فيلم هاي خارجي قادر به زيارتشان هستيم به سر رسيده بود.

 آن روز،‌ يكي ازين شيشه شيرها، ‌ناگهان از دست من پائين افتاد و با صداي وحشتناكي به سراميك كف آشپزخانه برخورد كرد، طوري كه انتظار داشتم همان لحظه با ذرات خرد شده ي شيشه كه همراه با شير تمام آشپزخانه و پاهاي من را پوشانده است مواجه شوم.  اما هيچ خبري نشد! بعد از آن ضربه ي هولناك ، شيشه ي شير محترم خيلي متين و باوقار روي زمين ايستاده بود ، انگار نه انگار كه چيزي شده و در حالي كه سعي مي كرد خونسردي خودش را حفظ كند‌ اين طرف و آن طرف را نگاه مي كرد!

فقط گوشه اش كه با زمين برخورد كرده بود ، همين حفره اي كه توصيفش رفت را ايجاد كرده بود. من با احتياط برش داشتم چون مطمئن بودم قدرت ضربه، ترك هايي عميق را ايجاد كرده است كه با برداشتن شيشه ، آن را به چند نيمه مي كند، اما خورد شدن و نيمه شدن كه پيشكش، جناب شيشه ي محترم كه هنوز درش را باز نكرده بودم،‌حتي يك خراش كوچك هم برنداشته بود و دريغ از يك قطره شير كه بيرون ريخته باشد! يادم است تقريبا يك ربع طول كشيد كه بتوانم خودم را قانع كنم كه شيشه سالم است. آن وقت ها 15- 16 ساله بودم. (نمي دانم چرا به نظرم مي آيد تمام دوران نوجواني ، 15-16 ساله بودم؛ نوجواني بايد 15-16 ساله گي باشد لابد!) و حالا، اين حفره روي اين سراميك (كه همين روزها ممكن است عوض شود)، يكي از معدود يادگار هاي نوجواني است كه باقي مانده ، با اينكه زمان زيادي از آن موقع نمي گذرد....